دخترك و جعبه طلايي...روانشناسی
پول، به سختي و زحمت فراوان به دست ميآمد. وضعيت مالي نا بهساماني داشتم. روزي از دست دختر سه سالهام عصباني و دلخور شدم؛ چون دختر كوچولويم يك كاغذ كادوي طلايي را بيجهت مصرف كرده بود. او با آن كاغذ كادو هديهاي را كادو پيچ كرده و زير درخت كريسمس گذاشته بود. صبح روز بعد، وقتي دخترم آن هديه را به من داد و با لحن كودكانهاي گفت:«بابايي! اين هديه مال توست»، از عصبانيت ديروزم بسيار شرمنده و سرافكنده شده بودم. وقتي كه جعبه را باز كردم، دوباره به دخترم اخم كردم و گفتم:«نميداني وقتي جعبهاي به كسي هديه ميدهي، بايد چيزي داخلش بگذاري؟!»
دختر كوچولويم با چشماني اشكآلود، به من نگاه كرد و با بغض گفت: «بابايي! داخل جعبه، پر از بوسههايي است كه برايت گذاشته بودم».
بغض راه گلويم را گرفته بود. دخترم را در آغوش كشيدم و از او تقاضاي بخشش كردم. من اين جعبة طلايي را براي هميشه روي ميز كنار تختم گذاشتم. وقتي عصباني، غمگين و يا ناراحت ميشوم، يك بوسة خالي از آن برميدارم و عشق و علاقة صادقانه دخترم را به ياد ميآورم و آرامش خاصي به من دست ميدهد.
در زندگي واقعي، هر يك از ما جعبهاي پر از محبّت بدون قيد و شرط و علاقه خاص از فرزندان، والدين، خويشاوندان و دوستان خود دريافت ميكنيم وهيچچيز در زندگي، زيباتر و ارزشمندتر از «دوستي» نيست.
منبع:http://mouood.org/content/view/8710/3
حسن ستاری ساربانقلی